واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۲: پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا مخور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا مخور میخور آخر سرت، زنهار از وی پا مخور!! بس ک دل پر گشته ز اندوه تهیدستی ترا نیست جای غم دگر دل دل، غم بیجا مخور! نیست چون بیصرفه هرگز خرجت از عقل معاش غصه امروز و فردا را همه یک جا مخور دل منه بر هستی مخلوق، پیش لطف حق بازی از موج سر آبی بر لب دریا مخور میکند زهر حرامی ناگهان در کار تو بی تأمل لقمه یی از سفره دنیا مخور نیست به از لذت مهمان نوازی، نانخورش تا توانی نان خشک خویش را تنها مخور نعمت الوان دنیا، نوش جان واعظ ترا گر غم عشقی خدا روزی کند، بی ما مخور واعظ قزوینی