واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۳: دل که باشد نشیمن غم یار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل که باشد نشیمن غم یار غم دنیا در آن نیابد بار سرکه از عشق سربلندی یافت نرود زیر بار منت دستار درد، کهسار کشور عشق است دل ز غیرت پلنگ آن کهسار نکنی روترش، ز تلخی غم ز آنکه غم شربتست و، دل بیمار دل آگاه نیست بی تب عشق شمع سوزد ز دیده بیدار در ره او ز پا نمی افتی اگر افتد ترا بسر این کار پای افگنده یی چه بر سر پا؟ کار افتاده است، بر سر کار! زهد خشکی بجای مانده ز تو برده آب رخت ز بس کردار بدل آب رو کنون واعظ عرق خجلتست و گریه زار واعظ قزوینی