واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۸: ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل میشود آسیا بی پره چون گردید، باطل میشود عاقلان را پاس این و آن، کم از زنجیر نیست چون میخواهد، اگر دیوانه عاقل میشود تا نسازی خرج نقد خود، نمی آید بکار دل چو از دست تو بیرون میرود، دل میشود هیچکس از شیوه افتادگی نقصان نکرد عاقبت از خاکساری دانه حاصل میشود با عصا شاید کند طی نفس راه بندگی چوب در کار است، اسبی را که کاهل میشود نیست دخل امروز فکر خرج را در کار خلق نقد عمر مردمان، خرج مداخل میشود پا نهد گر کس بدام عقل از روی رضا پس چرا مجنون بضرب چوب عاقل میشود؟! در هوای عشق از بس تشنه خون خودم خون من آب دم شمشیر قاتل میشود با زبان چرب میخواهد نشاند آتشم میرود هرچند عقل، جاهل میشود! میل آن مژگان کج بیجا نباشد، چشم من هر که می بیند رخ خوب تو،مایل میشود! مدرس آن زلف دارد، حلقه یی از درس عشق گر خورد دود چراغ آنجا دلت، دل میشود! از دم تیغ است واعظ راه حق باریک تر نیست جز خونش به گردن، هر که غافل میشود واعظ قزوینی