واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۸: حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرفی اگر بعاشق بیتاب میزند شرمش تپانچه بر گل سیراب میزند یک چشم دیده است در آیینه خویش را بر چهره اش هنوز عرق آب میزند کرده است چشم مست تو میخانه ها خراب ساغر بطاق ابروی محراب میزند تابد چو ماه عارض او از نقاب شب آتش رخش بخرمن مهتاب میزند از بار درد بسکه گران است کشتی ام دریا گر بجبهه ز گرداب میزند بر چرخ رفت درد دل عندلیب زار شبنم کنون بر آتش گل آب میزند افکار واعظ ارچه خزف ریزه یی است چند طعن صفا ولی به در ناب میزند واعظ قزوینی