واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۸: آنکه خود را سبب هستی ما میداند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه خود را سبب هستی ما میداند جز خدا هست ندانیم، خدا میداند چشم دل هر که بر آن قبله عالم دارد کعبه را سجده او قبله نما میداند پای سرکردن راه تو ندارد هرگز آنکه سر در ره عشق تو ز پا میداند نکند دیدنی خویش هم از ناز مگر خانه آینه را خانه ما میداند عالمی کو شده خرسند به علمی ز عمل چون مریضی است که نامی ز دوا میداند شرع راه در ره دین به ز خرد میشمرد چشم را هر که بره به زعصا میداند سوی ویرانه نخواهد بلدی پرتو مهر ره کاشانه درویش سخا میداند آنکه ره برده بآسایش سرمایه فقر تیغ بر فرق به از بال هما میداند کام حاجت مزه شهد قناعت یابد درد پر زور چو شد، قدر دوا میداند واعظ این گنج قناعت که تو را گشته نصیب خلقت از بهر چه بی برگ و نوا میداند؟! واعظ قزوینی