واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۷: بخود دم تا فرو بردم، سخن شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بخود دم تا فرو بردم، سخن شد بدل تا گریه دزدیدم، چمن شد ز ترک کام، گردد کام حاصل ز خاموشی توان صاحب سخن شد ز پس آیینه سانم آشنا رو بهر خلوت که رفتم، انجمن شد در صد حرف، برمن بسته گردید خموشی تا مرا قفل دهن شد ترقی، از سفر، در گردباد است تنزل کار گرداب از وطن شد چنان واعظ اسیر قید هستی است که نتواند دمی از خویشتن شد واعظ قزوینی