واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۱: گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گره در ابروان، از گرمی خویش چو اخگر شد نقاب از آتش رخسار او، بال سمندر شد مشبک شد چنان از خارخار دیدنش چشمم کزان نور نگاهم تارها چون دود مجمر شد گنه کاران شدند از حشر من گرم عرق ریزی رخم از رنگ خجلت آفتاب روز محشر شد ندارد مال دنیا حاصلی غیر از پشیمانی صدف دست تأسف زد بهم، تا پر ز گوهر شد نظر بر تیره روزان، چشم روشن میکند جانا غبار ظلمت شب، توتیای چشم اختر شد جمال گل چنین در ناله بلبل کرده بلبل را ز فیض حسن جانان است اگر واعظ سخنور شد واعظ قزوینی