واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۸: آن را که به دل هیچ به جز یار نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن را که به دل هیچ به جز یار نباشد غمهای جهان را بدلش بار نباشد برمن قلمی نیست چو سلطان هوس را غم نیست گرم جامه قلمکار نباشد ویرانه ما را که از آن پا برکابیم چون خانه زین، گو در و دیوار نباشد لرزد بسرش چتر شهنشاهی کونین آن را که بسر منت دستار نباشد آن را که بسر خلعت فخر است ز فقرش از اطلس (و) دیباش چرا عار نباشد؟! از دایره رسم جهان، من که برونم گو کار من خسته بپرگار نباشد دلگیر کدورات جهانم، که مبادا آیینه دل قابل دیدار نباشد آن مهر ز بیطالعیم پرده نشین است کافر بچنین روز گرفتار نباشد طاق دل درویش، ترا مصرف زر بس گو طاق رواق تو طلاکار نباشد جایی که نه بینند ز صورت سوی معنی چون واعظ ما صورت دیوار نباشد؟! واعظ قزوینی