واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۱: حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حبذا زور جنون، مغلوب زنجیرم نکرد مرحبا سیل فنا، ممنون تعمیرم نکرد همچو دندانی که افتد در جوانیها مرا برنیامد از دهان حرفی که دلگیرم نکرد خلق را از بس مزور دیده ام در حیرتم کز چه بود آیا که مادر آب در شیرم نکرد بسکه جز من کسی نمی بیند ز زشتی روی من هیچ نقاشی بجز آیینه تصویرم نکرد من کیم؟دیوانه یی سرمست کز زور جنون هیچ کس جز حلقه اطفال زنجیرم نکرد آرزوی خلوتی هرگز در آن صورت نبست هیچ جا چون خانه آیینه دلگیرم نکرد شهر پاکان را، ندیدم زیرپا مانند سیل پیری از کوه جوانی تا سرازیرم نکرد خوان دنیا در خورند اشتهای حرص نیست جز قناعت نعمتی واعظ از آن سیرم نکرد واعظ قزوینی