واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۴: نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد گره لقمه ام از شیشه روزی وا کرد فیض گمنامیم این بس که ز خلوتگه فقر شغل دنیا نتوانست مرا پیدا کرد سایه بال هما بود بلای سیهی کز سرم پرتو خورشید سعادت واکرد نیست شرمندگی دست تهی کم، چه عجب بید مجنون نتواند سر اگر بالا کرد؟ مگر از دست دل زار من آید با او آنچه در عالم یاری غم او با ما کرد واعظ این فیض سخن نیست جز از همت عشق دم ما را نمک شور جنون گیرا کرد واعظ قزوینی