واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۷: زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبان حال عاشق، آن زمان غماز میگردد که در دل بیقراری همنشین راز میگردد کشد از همنشینان رازهای دل برسوایی نفس چون همدم نی میشود، آواز میگردد چنان دلبسته یاد جمال اوست افغانم که همراه نفس از لب بخاطر باز میگردد گرفتم سرمه را با چشم او یکجا توان دید نگاه شوخ چشم او، چرا با ناز میگردد ز بس خاک دیار عشق دامنگیر میباشد نمیدانم صدا از بیستون چون باز میگردد چه سوز است اینکه پنداری شرار از شعله می ریزد زبان واعظ ما چون سخن پرداز می گردد واعظ قزوینی