واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۹: بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنجد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدل اندیشه جانانم از شوکت نمی گنجد می دیدار او در ساغر طاقت نمی گنجد شب وصلش چنان بر خویش میبالم ز دیدارش که نور دیده ام در پرده حیرت نمی گنجد از آن رو میروم از خود، چو می آیی ببالینم که دیدن خویش را پیش تو در غیرت نمیگنجد زدرد روز مهجوری، ز غمهای شب دوری زبس پر شد دلم، در بستر راحت نمیگنجد بنازی در چمن از عارض خود پرده افگندی که گل از شوق در پیراهن نکهت نمیگنجد گریز از آرزوها نیست ممکن جز به تنهایی رمیدنها، بجز در گوشه عزلت نمی گنجد کسی چون باخبر گردد ز احوال دلم واعظ هجوم درد من در کوچه شهرت نمیگنجد واعظ قزوینی