واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۴: نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه من نمیروم آن شوخ را ببر گستاخ که هم نمیرود از من باو خبر گستاخ کجا ز حال دلم با خبر شود شوخی که ناله ام نکند در دلش اثر گستاخ ز سجده در او سرفراز تا شده است نمیزنم ز غمش دست خود بسر گستاخ از آن زمان که قدمگاه خاک درگه اوست سرشک پا نگذارد بچشم تر گستاخ بخاطری که تویی، چون بخویش باز آید؟ به پیش یاد تو دل نیست این قدر گستاخ ز جعد زلف تو هر تار موی در تابی است ز شرم اینکه گذشت از بر کمر گستاخ شده است از غم او تا فضای هستی پر ز سنگ پا نگذارد برون شرر گستاخ نه آنچنان دل واعظ دلیر و بی ادب است که باغم تو کند دست در کمر گستاخ؟ واعظ قزوینی