واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۶: عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و تاج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و تاج کز بسی گردنکشان مانده است برجا تخت و تاج ما شه اقلیم فقریم و، سپاه ما غم است بی سر و پاییست ما شوریدگان را تخت و تاج روی دست دولت دنیا سبک مغزان خورند نیست جز موج و حبابی پیش دانا تخت و تاج در میان می بود اگر دلال چشم اعتبار با گدایی خویش را می کرد سودا تخت و تاج آب در چشمش نمی گردید از حسرت، اگر خویش را گوهر نمی کرد آشنا با تخت و تاج ما و دل، اسکندر و آیینه گیتی نما باد ارزانی بما فقر و، بدارا تخت و تاج! نیست بالاتر ز بی نام و نشانی دولتی بس بود دیوانگان را کوه و صحرا تخت و تاج بی سر و پایی نه هر چون واعظی را میدهند کی تواند یافتن هر بی سر و پا تخت وتاج؟ واعظ قزوینی