واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۴: زندگی شد همه نابود، پی بود عبث
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زندگی شد همه نابود، پی بود عبث قدم سعی درین بادیه فرسود عبث کفن از تار امل بافی ما ماند به ما در جهان این همه جان کندن ما بود عبث بسیه چاه لحد، پا چو گذاری، دانی بوده است این در و دیوار زراندود عبث جان پی بندگی آمد بتن و، کار نساخت دامن پاک، به این خاک و گل آلود عبث شد جوانی و، ندیدم بجز کلفت از آن ریخت حلوا و،نخوردیم به جز دود عبث تا که جستیم غنا، رفت ز کف راحت فقر ریش کردیم جگر، از پی بهبود عبث نه درم بر درم افزود ز امساک ترا داغ بر داغ و الم بر الم افزود عبث طامع از دردسر حرص نیاسود دمی صندل آسا بدر خلق جبین سود عبث تیره جان، زود جدایی کند از روشندل الفت شعله بود این همه با دود عبث دل سیه گشت ز اندیشه چرک دنیا واعظ این زنگ ازین آینه نزدود عبث واعظ قزوینی