واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۲: دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی است دامن بود گلی که ازین خار چیدنی است پوشیدنیست چشم ز هر کار این جهان الا تهیه سفر خود که دیدنی است شاخ قدت خمیده ز بار شکستگی زین شاخ مرغ روح تو آخر پریدنی است دامن فشاندنیست ز هر چیز در جهان جز پای آرزو که به دامن کشیدنی است اسباب زندگی، همه باب فرامشی است مرگست مرگ، آنچه به خاطر رسیدنی است نبود بجز فروختنی در دکان عشق جز جنگ آن نگار که بر خود خریدنی است نسبت درست کرده به لعل پرآب او در تشنگی عقیق، از آن رو مکیدنی است میدانم از رسایی اخلاص خویشتن گر نام من بخاطر یاران رسیدنی است باشد ز شوق خدمت یاران قدردان گر در جهان کلام تو واعظ دویدنی است واعظ قزوینی