واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۵: بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است در جهان نیستی یارب چسان گنجیده است گشته نیلی از خط سبز آن بناگوش لطیف رنگ برروی گلش، روزی مگر گردیده است؟ پیش او هرچند باشد پیش پا افتاده، لیک مصرع بحر طویل زلف او پیچیده است روزگار از بهر زنجیر دل دیوانه ام باز آن زلف سیه را ز کجا تابیده است شیشه دل بسکه چون جسم لطیفش نازکست میتوان دیدن، زما گر خاطرش رنجیده است یک نفس گرد کدورت زنده در گورش کند تا تپیدنهای دل، بر خویشتن جنبیده است تندبادی ز آستین دست رد میبایدش دفتر واعظ چو گل بسیار بر خود چیده است واعظ قزوینی