واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۶: دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین است چه شد که موی تو را پنبه، خرقه پشمین است به نی سواری طفلان پرد هنوز دلت کنون که وقت سواری بر اسب چوبین است ترا نه فرصت حق گویی است و حق بینی زبان و چشم ز بس خودستا و خودبین است دلی که درد ندارد، براحت ارزانی سری که شور ندارد، سزای بالین است چگونه لب به سخن واشود در آن محفل؟ که نیست نیم سخن فهم و، صد سخن چین است چو آفتاب مکن ذره یی ز گرمی فوت که خصم تند خنک روی، شیر برفین است مدار صحت ما، با گذشتگان گذرد که پاس دوستی امروز رسم پیشین است ز یاد مرگ بود بر تو تلخ آب حیات از آن جبین تو واعظ همیشه پرچین است واعظ قزوینی