واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۱: نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر است که سیر چهره سبزان هزار کشمیر است بهند سایه دیوار خویش خرم و شاد نشسته شاه جهانم، غمم جهانگیر است اگر قلمرو هستی شود پر از دشمن چه غم که حلقه زنجیر، قلعه زنجیر است گلش ز نعمت دیدار سفره گر دارد بگاه جنگ هم ابروی او بشمشیر است شوند خویش دو بیگانه باهم از ریزش بدایه کودک بیگانه محرم از شیر است فروتنی بخدا زودتر کند نزدیک که زود قطع شود راه، چون سرازیر است تهیه سفر مرگ در جوانی کن که زاد و راحله راه دور شبگیر است گرفته سنگ و سفال هوس زمین دلت از آن نهال دعایت چنین زمین گیر است مرو ببخت جوان طفل سان زره واعظ که بخت اگر چه جوان است،زندگی پیر است واعظ قزوینی