واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۳: ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز روزگار وفا خواهی؟ از تو این عجب است که در مکیدن خون تو روز و شب دو لب است نداده است کسی را مراد دنیاپرست همیشه شوهر غداره جهان عزب است زده جریب سرایی بتنگ و، زین غافل که پنج روز دگر خانه تو ده وجب است بود تصدق ارباب بخل،وقت مرض عرق فشانی این خستگان، ز تاب تب است چو خاک شو، که نسب میرسد بخاک ترا ترا بنای سخن چون همیشه بر نسب است؟ ز اشک ریزی شمعم، چو روز روشن شد که آب نخل دعا فیض گریه های شب است به حال خود بنشین، کز جهان نبینی بد شفیع سیلی استاد، طفل را ادب است نظر بسوی سبب ساز میکنی به چه روی؟ از اینکه چشم تو واعظ همیشه بر سبب است واعظ قزوینی