واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۸۲: نبود صفت لعل تو، حد سخن ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نبود صفت لعل تو، حد سخن ما این لقمه فزونست بسی از دهن ما از خون دلم خورده مگر آب، که دایم خیزد عوض سبزه غبار از چمن ما شد وقت گذشت از همه، دندان اجل کو؟ بر رشته جان سخت گره گشته تن ما تن خود به میان نیست، مگر از پس مردن نامی بنویسند ز ما، بر کفن ما درد تو ز بس در گل ما ریشه دوانده است ماند چو زبان ناله ما، در دهن ما در راه سلوک، اهل زمان بسکه دورویند گردیده یکی راهبر و راهزن ما گشتیم سراپای جهان را همه واعظ شهری چو سفر نیست برای وطن ما واعظ قزوینی