واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۵: غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را گداز سنگ آهن را، در آتش دیدم و گفتم سزای آنکه چون جان در بغل پرورده دشمن را دل بینا براه معرفت، چشمی نمی خواهد به عینک احتیاجی نیست هرگز چشم روشن را به تندی یار باید کرد نرمی را بهر کاری نیاید کارها بی رشته هرگز راست سوزن را درشتی چون کند ناکس، سر تسلیم پیش افگن بسر دزدیدنی، از خویش، رد کن سنگ دشمن را بخواندن می شود از هم جدا نیک و بد معنی شود تا دانه پاک از که، بده بر باد خرمن را کی نتواند از حیرت، ترا به گرد سرگشتن کند آیینه تاب عارضت سنگ فلاخن را اثر در بی بصیرت نیست آن رخسار را واعظ نسازد خیره نور مهر هرگز چشم روزن را واعظ قزوینی