واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۶: جوهر از تیغ زبان شد،ریخت تا دندان مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جوهر از تیغ زبان شد،ریخت تا دندان مرا گفت وگو، شد همچو سطر بی نقط بدخوان مرا در نصیحت گوییم هریک زبانی شد جدا تا ز پیری گشت دندان در دهن جنبان مرا راه ندهم بعد از این تا آرزوها را در آن بردر دل کرده پیری از عصا دربان مرا گشته از بس لازم چشم گهرافشان مرا فرق نتوان کرد تار اشک از مژگان مرا دست و پا امروز باید زد، که از پیری دگر دست و پا فردا نخواهد بود در فرمان مرا از کتاب هستی ام آن سطر بی معنی که دهر از گداز زندگانی زد خط بطلان مرا هرچه واعظ میکند پیری ز من کم، مفت من چون ز خود قطع تعلق میشود آسان مرا واعظ قزوینی