واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱: مدان یک دم روا ای خواجه در دادن توقف را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مدان یک دم روا ای خواجه در دادن توقف را که تا استاده یی، مرگ از کفت گیرد تصرف را در اقلیم قناعت، زین سبب تنگی نمی باشد که بیرون کرده اند از شهر درویشان تکلف را بقدر لب گزیدن، صرفه کن از زندگی وقتی مکن تنگ از هجوم معصیت جای تأسف را جهانی زور نتواند حریف ناتوانی شد دل زاری گرفت از دست شهری درد یوسف را! دمی غافل نگردد یادش از یادم، چه بودی گر زیاد خود گرفتی یاد آیین تلطف را! نگنجد در سرای آفرینش بهتری دیگر بخاطر از فضولی ره دهد واعظ تصرف را واعظ قزوینی