واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵: عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را بیند به یک قماش پلاس و حریر را کشتی نشین فقر در این بحر فتنه خیز نیکو گرفته دامن موج حصیر را جاهل کند بکوکب اقبال خویش ناز نادان چراغ کرده گمان چشم شیر را بیجاست ای بزرگ به ما خودنماییت بسیار دیده ایم امیر و وزیر را آسودگی اگر طلبی، برتری مجوی راحت در آسیاست همین سنگ زیر را درویش را به درگه حق ربط دیگرست با مسجد است نسبت دیگر حصیر را بیگانگان ز یاری هم خویش می شوند عینک به جای پرده چشم است پیر را واعظ عجب که پای نهد یاد حق در آن تا از غبار غیر نروبی ضمیر را واعظ قزوینی