واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹: بهار است و از اشکم گل به دامن میکند صحرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار است و از اشکم گل به دامن میکند صحرا ز جوش لاله یا خون گریه بر من میکند صحرا نیفتد تا براه عاقلی از بیخودی مجنون به هر سو آتشی از لاله روشن میکند صحرا لباس بی لباسی برقد دیوانه میدوزد که از جو رشته و از خار سوزن میکند صحرا ز یک روزن که باشد در سرا روشن شود محفل سراسر این جهان را بر تو روزن می کند صحرا مخور غم خرمیها هست از پی تیره روزی را چراغ گل زدود ابر روشن میکند صحرا نه خاراست آنکه در پا میخلد هرگام مجنون را زدل خار غمش بیرون بسوزن میکند صحرا ازین بی آبرو مردم رمیدن زنده ام دارد کند با ماهیان بحر آنچه بامن میکند صحرا چرا مجنون نگردد روز و شب بر گرد او واعظ غبارش پاک از خاطر به دامن می کند صحرا واعظ قزوینی