کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۷۲: ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ورای آن چه سعادت بود که ناگاهی به حال بی سروپائی نظر کند شاهی چراغ صبحدم دل فروز عالم را چه کم شود که شود رهنمای گمراهی نسیم را چه زیان گر ز راه هم نفسی کند عنایت دل خسته ای سحرگاهی به جان و دل شده ام پای بند بند گیت نه از سر غرضی نه ز روی اکراهی چگونه دست توان داشت از چنین سروی چگونه روی توان تافت از چنین ماهی هلال ابروی او را ز حسن موئی کم نگردد ار نگرد سوی ما به هر ماهی سخن دراز شد و خالص سخن این است که چون منت نبود مخلص و هواخواهی کمال عز قبول نر از سعادت یافت که بافت از همه اقران خود چنین جاهی کمال الدین خجندی