کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۶۴: من کیستم که ورزم سودای چون تو باری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من کیستم که ورزم سودای چون تو باری حیف أبدم که گردی مشغول خاکساری کار خود است ما را بار غمت کشیدن خوش وقت آنکه دارد زین نوع کار و باری گفتم به خاک پایت باشم رفیق لیکن ترسم ازین نشیند بر دامنت غباری زلفت چو شد پریشان از جمع ما برانش کاین حلقه را نشاید هر نیره روزگاری گر سرو پیش قدت آزاد شد به خدمت گل را چه برگ باشد در معرض نو باری ساقی ز جام دوشین دیگر می آر ما را که امروز اگر خم آری هم نشکند خماری بستیم در هوایت بر خود در هوس را عاقل کسی که نبود دربند غمگساری زآن زلف سرکش ای دل نومیدهم نباشی که کار به روز آید شام امیدواری گر دست من بگیری گردد قلک غلامت مه چون کمال گیرد آرندش اعتباری کمال الدین خجندی