کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۹۹۸: تب چرا درد سر آورد بنازک بدمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تب چرا درد سر آورد بنازک بدمی که چو گل تاب نیاورد به جز پیرهنی بر تن نازک او همچو عرق لرزانست هر کجا هست تر و تازه گلی در چمنی شکرش دارد و بادام زیان پنداری چشم نگشاید از آن روی و نگوید سخنی دیدن نبض اشارت به مسیحا کردند گفت حیف است چنان دست بدست چو منی از پی رگ زدن از کار بفصاد افتد نیست استاد تر از غمزة او نیش زنی بفدای تن رنجور نو و جان تو باد هر کرا هست در ایام تو جانی و تنی صحت جان و تنت چون به دعا خواست کمال بود آمین به زبان آمده در هر دهنی کمال الدین خجندی