کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۷۲۵: دل ز چشم او به نازی مست شد بی خویش هم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ز چشم او به نازی مست شد بی خویش هم ناز خود گو بیش کن تا میرمش زین بیش هم چون به آن قانع نشد کز غمزه دلها ریش ساخت میفشان گر از لب خندان نمک ریش هم سرزنش در عشق او دل را بدان ماند که ریش پر بود از درد و بر سر میزنندش نیش هم خاک پای او ندیده گفته بودم نونباست نیکبودست آن نظر دیدم به چشم خویش هم کرده ام اندیشه نیکی که دیگر نشنوم در غم او قول ناصح پند نیک اندیش هم وقت قتل ای تیغ اگر بی جرمیم بینی ز شرم سرخ گردی در دم و سر افکنی در پیش هم گفته بودی ده پلاست ز اطلس ما به کمال با همه عالم پلاسی و با من درویش هم کمال الدین خجندی