کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۷۱۸: حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم تو حق شناس نئی ای رقیب من دانم نهاده بر سر خوان عشق او کباب جگر به نیت که نهاد آن نصیب من دانم چو من کشیده ام از جور او بسی فریاد چها کشید ز گل عندلیب من دائم نهفته معنی نازک بسبست در خط بار تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم دلم به زلف تو چونست ازین غریب مپرس که شام چون گذرد بر غریب من دانم صبا چه گفت شنیدی به من رها کن زلف که عطرسای منم قدر طببه من دانم کمال غم مخور از درد دل که دلبر گفت که این علاج نداند طبیب من دانم کمال الدین خجندی