کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۶۴۱: لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش خوشتر ز دیدنست مرا لب گزیدنش لرزان دلمهز بیم جدانیست همچو برگ ر بنگر ز شاخ لرزه به وقت بریدنش چندانکه با قدت صفت سرو می کنند پست است این سخن نتوانم شنیدنش چون صید از کشیدن دام اوفتد به بند دام دل است زلف تو خواهم کشیدنش دل در کمند زلف تو گور میکن اضطراف صیاد را ز مرغ خوش آبده طپیدنش در جان چو درد عشق تو آرامگاه ساخت درمان میادم ار طلیم آرمیدنش ساکن نکرد گریه ز دل فرقت کمال سوز کباب کم نشد از خون چکیدنش کمال الدین خجندی