کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۵۷۸: خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر خواب در چشم من خسته نیاید دیگر تونیا روشنی دیده اگر داشت چرا دید آن خاک قدم در نظر آورد دگر غم نگنجد به دل از ذوق دهان تو مرا صحبت تنگ فتادست مگس را به شکر تینهای مژه بر خاک درت دادم آب تا کند چشم من از کحل بصر قطع نظر مشنو آه سحر من که پریشان نکنی خاطر نازک خود همچو گل از باد سحر چون تن لاغر من نیر تو زان شد باریک که به خونابه خورا می گذراند به جگر دی طبیبم بر خود خواند ز ضعفم پشه ای بگرفت و بر او ناله کنان برد به پر تازه پر لحظه لحظه رخم از خاک درت تازه ترست میشود از خاک بلی گونه زر دوش می گشت بسر بر در تو بی تو کمال گر نمی گشت چنین با تو نمی گشت بسر کمال الدین خجندی