کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۵۳۰: نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد طبیب احوال من پرسید گفتم زلف او دال است گر اهل حکمت است او را همین یک حرف بس باشد از آن لب گفتم ار بورسی دهی بیش از کنارم ده بگفت این نکته نشنیدی که حلوا باز بس باشد شنیدم کآن صنم را هست با عشاق دلسوزی ولی ز آن گونه دلسوزی که آتش را به خس باشد فلک بر آفتاب و مه رساند پایه قدرم گرم با خاک پای تو چو زلفت دسترس باشد کمال از لطف طبع آمد اسیر عشق مهرویان چو بلبل کز خوش آوازی گرفتار قفس باشد کمال الدین خجندی