کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۱: گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد کجا مشغول جانان را تمنای دگر باشد دل اهل نظر مشکن بر افشان زلف مشکین را تسلسل چون روا داری که در دور قمر باشد خیالت گرچه هر ساعت کشد از چشم تر دامن بهنگام نظر خواهد که چشمم بیشتر باشد ز زلف و چشم او خواهم که بختم روی بنماید که شام تیره روزان را همین مهر سحر باشد دگر در مجلس ای ساقی میاور باده نوشین که سر مستان چشمت را می از خون جگر باشد به پیش چشم من چون تو خیالی نگذراند دل خیال است این که هر کس را بدین دریا گذر باشد چه نقصان گشت عاشق را اگر خوانند بد نامش کمال است این که در عالم به بدنامی سمر باشد کمال الدین خجندی