کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۸: صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد شد کهن بالای خمها خرقه اش تا کی بپوشد دلق و سجاده نهاده دم بدم در رهن باده باز در بازار دعوی پارسائیها فروشد من ز شوق گلرخان نالم نه از جور رقیبان گر چه خارش دل خراشد بلبل از مستی خروشد بر رخش چون دیده بنهادم سرشک آمد بجوشش آب گرمی مینهم بالای آتش چون بجوشد خون دلها خوش نباید خوردنش بی ناله ما دلبر نازک طبیعت باده بی مطرب ننوشد دیدم آن لب بر وی از مشک به این خط نوشته گر نه شیرین است اینجا این همه مور از چه جوشد جست و جوی آن دهان میکن کمال امکان که بایی خاتم جم با کف آرد هر که در جستن بکوشد کمال الدین خجندی