کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۰: از سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد کسی که بر نکند سر ز خواب چشمانش ز آه و ناله شبهای ما چه غم دارد میان عیش و طرب پادشاه نعمت و ناز بر آستان ز نیاز گدا چه غم دارد دگر مرا ز بلا دوستان مترسانید و دلی که شد همه درد از بلا چه غم دارد بکوی او نروی زاهدا مرو هرگز تو گر بهشت نه بینی مرا چه غم دارد عوام نیر ملامت به عاشق ار بزنند ز سهم لشکریان پادشا چه غم دارد رقیب گو شنو آنچ ار در تو خواست کمال گدای کوز سگ آشنا چه غم دارد کمال الدین خجندی