کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۵: رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید مراد است که حاسد نمی تواند دید دگر به صومعه خلوت نشین کجا بیند مرا که بی می و شاهد نمی تواند دید بگردن تو نخواهم که بینم آن نسبیح که رند شکل مقلد نمی تواند دید کسی که گوشه محراب ابرونی دیدست دگر کسیش به مسجد نمی تواند دید به نرد عشق تو نقشی ز کعبتین مراد ورای عاشق فارد نمی تواند دید روان نگشته بسجاده اشک صوفی را چه سود ورد که وارد نمی تواند دید بدیدنش چه شتابده رونده بی تو کمال که بی دلالت مرشد نمی تواند دید کمال الدین خجندی