کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۰: دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد ور بمیرد ز غمش زندگی از سر گیرد صفت شمع به پروانه دلی باید گفت کین حدیثی است که با سوختگان در گیرد مفتی ار فکر کند در ورق رخسارش بشکند خامه و ترک خط و دفتر گیرد ساقیا باده بگردان که ملولیم ز خویش تا زمانی ز میان هستی ما بر گیرد به ادب زن در میخانه که فراش حرم استان بوسه زنانه حلقه این در گیرد گر از آن به بچشد چاشنی زاهد شهر بخرابات مغان آید و ساغر گیرد بکش از هر طرفی تیغ به آزار کمال که به هر زخم تو او لذت دیگر گیرد کمال الدین خجندی