کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱۵: افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد گوید به رقیبان که فراموش کنیدش بنگر بچه فن می کند از عاشق خود باد مجنون چه کند کاین کشش از جانب ایلیست گر میل نمیدید دل از دست نمی داد منعم مکنید از لب شیرین که در آخر گشتند پشیمان همه از کشتن فرهاد فرهاد به جز سنگ نمی سفت و من امروز در سفته ام از عشق به بین صنعت استاد بفرست به خوارزم کمال این همه دره گز شوق بغلطنه به آواز گهر زاد کمال الدین خجندی