کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۳: گل لاف ن با رخ آن سرو قد زد است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل لاف ن با رخ آن سرو قد زد است باد صباش نیک بزن گو که به زده است زد پای بر سرم شدم از خود چو آن بدید در خنده رفت و گفت که بختش لگد زده است این دل به عاشقی نه از امروز شد علم کوس محبت ز ازل تا ابد زده است باید حکیم را سوی بیمار خانه برد گر در زمان حسن تو لاف از خرد زده است زاهد چو آه حسرت و ما باده می کشیم سنگی که زد به شیشه ما از حسد زده است باشد به دور چشم تو از حد برون خطا هرمست را که تحتسب شهر حد زده است آن شب که رفت و پای سگش بوسه زد کمال تا روز بوسه ها به کف پای خود زده است کمال الدین خجندی