کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۶: گر یار مرا با من مسکین نظری نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر یار مرا با من مسکین نظری نیست ما را گله از بخت خود است از دگری نیست اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش اندیشه از آن است که با ماش سری نیست دی بر اثر او رمقی داشتم از جان و امروز چنانم که از هم اثری نیست گفتنی پی هر نیرگی ای روشنی ای هست چون است که هرگز شب ما را سحری نیست هر شربت راحت که رسیده از کف خوبان بی چاشنی غصه و خون جگری نیست مادام که جان ساکن منزلگه خاک است دلرا ز سر کوی تو رای سفری نیست زنهار کمال ار گذری بر سر کویش از سر گذر اول که ازینت گذری نیست کمال الدین خجندی