کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۶: گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینه پروانه روشن است از من بگو به مدعی ای یار آشنا من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است آنرا که دل سوی لب او می کشد چو جام بر سر نوشته اند که خونت بگردن است جان نگذرد ز کوی تو کان عندلیب عیب مرغی است کش حظیرة قدسی نشیمن است آن دوستدار کز تو جدا می کند مرا وان هم به حق صحبت دبرین که دشمن است عاشق شکسته پای نه در پیش تست و بس هر هر جا فتد چو زلف تو مسکین فروتن است ای دل چو بشنوی خبر وصل از آن دهان باور مکن که آن سخن نا معین است نام کمال رفت به پاکیزه دامنی تا در غمت به خون دل آلوده دامن است کمال الدین خجندی