کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۰۳: عمریست که با او دل مسکین نگران است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمریست که با او دل مسکین نگران است ما در غم و او شادی جان دگران است ای باد مبر خاک کف پاش به هر سو کان روشنی دیده صاحب نظران است تا بلبل و گل بافته بویت به گلستان این نعره زنان از غم و آن جامه دران است گر بر دل مجروح رسد نیر نو سهل است این هم گذرد چون همه چیزی گذران است دات نتوان گفت که بر سینه عذاب است بارت نتوان گفته که بر دیده گران است هم عمر به آخر شده و هم بسته به پایان این راه مطلب را به کنار ونه کران است گر ریختن خون کمال است مرادت ما نیز بر آنیم که تیغ تو بران است کمال الدین خجندی