کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱: چشم تو از حد می برد با عاشقان بیداد را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم تو از حد می برد با عاشقان بیداد را از ناله مرغان چه غم آن دل سیه صیاد را مردم به دور روی تو در گریه اند از آه من شرطست باران ریختن در موسم گل باد را گفتی ز بنیاد افکنم آن را که بر من دل نهد گر جرم این باشد نخست از من بنه بنیاد را حاشا که از غم های تو من بنده باشم در گله هست از غمت آزادگی هم بنده هم آزاد را بوسی به شیرین کاری ار کردم تراش از تو چه شد عیبی نباشد سوی خود تیشه زدن فرهاد را ذکر بلند قامتش می آیدم در گوش جان ای پارسا بهر خدا آهسته خوان اوراد را منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را کمال الدین خجندی