مجد همگر
قطعه ها
شمارهٔ ۸: ای صاحبی که دست تو در معجز سخا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای صاحبی که دست تو در معجز سخا محسود موج قلزم و ابر بهاری است دریا ز رشک طبع تو در ناله کردن است ابر از جفای دست تو در اشکباری است گردون که پرده ئیست ز زنگار روزگار بر درگهت در آرزوی پرده داری است در همسری رای منیر تو آفتاب شاهی ست تیزتاز و لیکن حصاری است بی خوردگی نگر ز سپهر درشت خوی کو را چو کلک تو هوس خورده کاری است پیش رکاب همت تو بر براق قدر گردون گاوباره چو مرد سواری است بدخواه بندگیت بسی کرد وزنفاق آن رفت و این زمانش گه جانسپاری است فضل تو پشت ملت و دین قریشی است عقل تو روی حکمت شیخ بخاری است یک صنعت از کلام صد فخررازی است یک نکته از کلام تو صد رکن خواری است شاه جهان ز اهل معانی ترا گزید وین هم لطایف نظر کردگاری است منت خدای را که به تائید بخت تو در روزگار بوی هنر یادگاری است فضل از سپاه حادثه در سایه ات گریخت و امروز در حمایت تو زینهاری است ز اقبال ذکر باقی و نام نکو طلب کاقبال در فضای جهان رهگذاری است ذکر کلیم تازه ز کیش یهودی است نام مسیح زنده ز قول حواری است در ذمت تو حق دعائیست بنده را از بنده حق شنو که گه حقگذاری است دانم که خود شنیده بود سمع اشرفت حالم که از جفای زمان بر چه زاری است رویم گرفت داغ خجالت ز قول خصم آری خسوف ماه نه بر اختیاری است گر صبر می کنم ز دلم ناشکیبی است ور ناله می کنم ز خودم شرمساری است در کنج انزوا نفسی می زنم به صبر گر اختیاری است وگر اضطراری است عقلم صبور می کند و طبع بردبار آری مقام صابری و بردباری است دل در برم شکسته زتیمار همدم است غم با دلم نشسته ز بی غمگساری است زین دل قرار چشم ندارم کز ابتدا بنیاد این معامله بر بی قراری است بر صدر روزگار مگر مشتبه شده ست کاین بنده زین ورق شکنی روزگاری است داند مرا سپهر و شناسد عطاردم کز من چه کار زاید و کلکم چه کاری است در بندگیت یارم و محتاج یاریم ای یار یاریئی که کنون وقت یاری است مجد همگر