مجد همگر
غزل ها
شمارهٔ ۴۰: دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود شرم روی من و خشم آوری خلق مگیر شرمت از آن همه بد کردن و بیداد نبود سنگ خارا ز دلت به که در آن شادیها رحمتت بر من دلخسته ناشاد نبود بر ره گفت تو رفتیم و همه بود خلاف عهد تو نیک بدیدیم و به جز باد نبود رفت بنیاد دل ما و از آن بود همه که بر امید من و قول تو بنیاد نبود دل ز شاگردی مهر تو بلا دید بلا لاجرم دید و در کار خود استاد نبود شهری از ناله و فریاد من آگاه شدند خود ترا هیچ خبر زان همه فریاد نبود پیش شیرین لب تو گر پسر همگر مرد او دراین راه به از خسرو و فرهاد نبود مجد همگر