مجد همگر
غزل ها
شمارهٔ ۳۴: شکری نیئی شکر کو چو تو خوش دهان ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکری نیئی شکر کو چو تو خوش دهان ندارد قمری نئی قمر کو شکرین زبان ندارد به خوشی و دلستانی به دو هفته ماه مانی نه که ماه آسمانی لب درفشان ندارد به کشی و سر فرازی به مثال سرونازی نه که سرو با درازی قدمی روان ندارد بنشان به آب لعلت ز دل من آتش غم به نشان آنکه گفتی دهنم نشان ندارد به سوال بوسه ای زان دهنی که خود نداری به زبان بگو که آری که ترا زیان ندارد کمرت شبی بجستم تو در آن میانه گفتی کمر از کسی چه جوئی که خود او میان ندارد به هزار عهد گفتم که دلم به وهم و خاطر ز میان یقین نداند ز کمر گمان ندارد به میان در است جانم به غرامت ار دلم را غم آنچنان میانی ز میان جان ندارد سر زلفت ارشکستم ز سبکدلی تو مشکن که چنان لطیف زلفی دل ازین گران ندارد دو جهان فدات کردم که دلم ز ذوق عشقت پی این جهان نگیرد غم آن جهان ندارد گل وعده ای نبویم که نه زرد روی گردم نبود بهار هرگز که ز پی خزان ندارد چو تو غم به جان فروشی ز تو چون خرند شادی چه بتی که از تو عاشق غم رایگان ندارد دل مجد را برافروز که دلیست عشرت اندوز به خدا که چون وی امروز زمی و زمان ندارد مجد همگر