مجد همگر
غزل ها
شمارهٔ ۳۱: بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود به درد عمر شد و ناله مان کسی نشنود نفس برید و دل از مهر همنفس نبرید غنود بخت و دمی یار در برم نغنود نداند آنچه مسلمان که سنگدل پریئی به کافری دل مومین مومنی بر بود به غمزه چشمان بر خون من نبخشاید خدنگ و پیکان بر خون صید کی بخشود ز تاب مهر سراسر تنم چو موی بکاست که در تنش سر موئی ز مهر من نفزود ز باغ وعده وصل رخش گلی نشکفت که خار حادثه رخسار جان من نشخود شکیب بود به امید عمر یکچندم چو گشت مایه عمرم زیان شکیب چه سود به وصل وخلوتم امید داد وبار نداد به ناامیدیم این بار انتظار چه بود به بوسی از لب او راضیم و آن بی رحم به جان و دین و دل از ما نمی شود خشنود مجد همگر