مجد همگر
غزل ها
شمارهٔ ۲۸: نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد وز غمت بر دل من تازه بلائی نرسد نگذرد بر من دلسوخته روزی به غلط که در آن روز مرا تازه جفائی نرسد این زمان عیسی ایام توئی بهره چرا دل بیمار مرا از تو دوائی نرسد اگر از سنگدلی کوه شدی از چه سبب برسر کوی توام هوئی و هائی نرسد بر سر کوی تو جان دادم و دانم به یقین کز سر کوی توام بهره وفائی نرسد تاج خوبانی و این سر که تو داری صنما تاج وصل تو به هر بی سر وپائی نرسد به زر و زور بدیدم که بیابم وصلت که چنان گنج به هر کیسه گشائی نرسد گر سر من ببرد خنجر عشق تو رواست کآنکه از سر کند اندیشه به جائی نرسد از قلم کم نتوان بود نبینی که قلم تا نبرند سرش را به بقائی نرسد مجد همگر